پيش ازينها خشم وغم را مي سرودي گاه
حاليا گر زخم هم بر تو فرود آيد ،
خامشي چون چاه .
اين همه زخم و جراحت بر تن مردم،
سيل خون جاري زچشم خلق ،
تو نشسته ساکت و آگاه ؟
چون شدي ، آخر چه پيش آمد ترا ، اي مرد!
کاينچنين خاموش و حيراني گه و بيگاه ؟
گر به شهر اندر فغاني کرد ، نتواني
خيز وسر نه در بيابان ها ، چنانچون راه
-مثل آن مردي که ميگويند گاهي اينچنين مي کرد -
چاه خشکي پير ،همچون خويش ، پيدا کن
سر فرو بر اندر آن واز جگر برکش
آنبه خون آلوده فريادي که در دل کشته اي ديري ست
ناله کن ، فرياد وغوغا کن
شايد از چاهي بر آيد در جوابت آه .
اي کبوتر چاهي مجروح من ، اي دل
واه و واه و واه .
حاليا گر زخم هم بر تو فرود آيد ،
خامشي چون چاه .
اين همه زخم و جراحت بر تن مردم،
سيل خون جاري زچشم خلق ،
تو نشسته ساکت و آگاه ؟
چون شدي ، آخر چه پيش آمد ترا ، اي مرد!
کاينچنين خاموش و حيراني گه و بيگاه ؟
گر به شهر اندر فغاني کرد ، نتواني
خيز وسر نه در بيابان ها ، چنانچون راه
-مثل آن مردي که ميگويند گاهي اينچنين مي کرد -
چاه خشکي پير ،همچون خويش ، پيدا کن
سر فرو بر اندر آن واز جگر برکش
آنبه خون آلوده فريادي که در دل کشته اي ديري ست
ناله کن ، فرياد وغوغا کن
شايد از چاهي بر آيد در جوابت آه .
اي کبوتر چاهي مجروح من ، اي دل
واه و واه و واه .
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: